خانه دوست کجاست؟
در فلق بود که پرسید سوار...
آسمان مکثی کرد،رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید
و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت:
نرسیده به درخت...
کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است
و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی ست
می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ،،سر به در می آرد
پس به سمت گل تنهایی می پیچی
دو قدم مانده به گل...
پای فواره جاوید اساطیر زمین می مانی
و تو را ترسی شفاف فرا می گیرد...
در صمیمیت سیل فضا خش خشی می شنوی...
کودکی میبینی...
رفته از کاج بلندی بالا
جوجه بردارد از لانه نور
و از او میپرسی:
خانه دوست کجاست؟!....
پ.ن:این شعرو خیلی دوست میدارم😁
#دویماج#خانه_دوست_کجاست#عصرانه
...